مردی در تبعید ابدی
قبل از تحریر: نادر ابراهيمي متولد 14 فروردينماه سال 1315 در تهران ،در سن 72 سالگي از دنيا رفت
هلیا !
تو زیستن در لحظه ها را بیاموز !
و از جمیع فرداها پیکر کینه توز بطالت را میافرین !
مرگ ، سخن دیگریست .
مرگ ، سخن ساده یست .
و من دیگر برای تو از نهایت ، سخن نخواهم گفت .
که چه سوگوارانه است تمام پایان ها .
رجعتی باید هلیای من !
رجعتی دیگر باید
به حریم مهربانی گل های نرم ابریشم
به رنگ روشن پرهای مرغ دریائی
به باد صبح
که بیدار می کند
چه نرم ، چه مهربان ، چه دوست .
رجعتی باید هلیای من ! به شادمانی پرشکوه اشیا
لباس های زمستانی ات را فراموش نکن!!!
پی نوشت : استاد عزیز ! خبر مرگتان مرا شدیدا تکان داد ، درست به اندازه وقتی که "بار دیگر شهری که دوست می داشتم "را می خواندم . درست به هولنکی وقتی که خود را عاشقانه های آرام یافتم ، و درست به اندازه وقتی که خود را در افسانه باران گم کردم . استاد عزیز ، گفته بودی که مرگ سخن ساده و سخن دیگریست ، ولی هیچگاه نگفته بودی که مرگ برای شما اینچنین عاشقاته ای آرام است ! ما را به زیستن در لحظه ها فرا خوانده بودی ، ولی هرگز به ما سوگواری نهایت مهربانی ها را نیاموختی !
امروز باد صبح همان گونه که وعده دادی ، بیدارمان کرد ُ هم نرم ، هم مهربان ، هم دوست ! اما رجعتت ، هرگز و هرگز به شادمانی پرشکوه اشیا نبود و نبود ونبود و...
امروز بدون تو یخ کرده ایم ، گفته بودی لباس های زمستانی ات را فراموش نکن .