چگونه فردوسی‌پور شویم؟

1-      فرفری: فردوسی‌پور شدن بدون موهای فرفری تقریبا محال است. اگر موهای فرفری ندارید همین جا این  متن را رها کنید و سراغ یک شغل دیگر بگردید!

2-       صحبت کردن با سرعت سی کلمه در ثانیه: جوری که نه خودتان متوجه شوید نه کس دیگر! چون سرعت صحبت کردن مردم عادی بسیار پائین‌تر از رکورد شماست، با این ویژگی می‌تونید هر بلائی که خواستید بر سر مخاطب خود بیاورید. در این روش مخاطب باید بعد از ضبط برنامه، چند بار آن را به صورت حرکت آهسته ببیند تا بفهمد چه تیکه‌ها و متلک‌هائی را نوش جان کرده است.

3-      عکس: برای فردوسی پور شدن باید شما قادر باشید بین دو عکس روی دیوار دعوا بیاندازید؛ جوری که بزنند شیشه قاب عکس همدیگر را خرد کنند. نقش شما حین دعوا بسیار تعیین کننده است، باید آرام بنشینید و لبخند بزنید! برای شروع می‌توانید از دو قاب خالی عکس شروع کنید.

4-      کت چرم: کت چرم از نان شب برای این سبک واجب‌تر است. به خاطر داشته باشید که تحت هیچ شرایطی نباید این کت را از تن‌تان بیرون بیآورید، حتی موقع خواب یا استحمام، تابستان و زمستان هم فرقی ندارد. کت چرم، ضامن امنیت شغلی شماست.

5-      اطلاعات: برتری شما نسبت به بقیه مجریان و گزارشگران فوتبال در این زمینه نمود می‌کند. باید بدانید که مسی پارسال قبل از کلاسیکو شام چه خورده است یا چرا برادرزن کریستیانو رونالدو بادمجان دوست ندارد. هرچه اطلاعات شما عجیب غریب‌تر باشد، توفیق شما بیشتر خواهد بود.

6-      مخابرات: عادل شدن بدون مخابرات تقریبا محال است؛ شما تقریبا به تمامی شماره تلفن‌های ایران نیاز دارید. این بانک اطلاعاتی شما باید این قدر کامل باشد که بتوانید برای پیدا کردن مسئولان فدراسیون پای مادرزن و کل فک و فامیل را به برنامه بکشانید. دیگر فایده مخابرات برای شما پیامک است، برای یک برنامه 90 باید بتوانید هر دقیقه تعدا پیامک‌ها را اعلام کنید و قربون صدقه مخاطب بروید.

7-      دکور: هر سال دکور برنامه را عوض کنید، سایز تلویزیون توی استودیو را دوبرابر کنید، یک پیچ گوشتی و انبردست را برای افزایش طنز برنامه در دکور جا بگذارید.

8-      لغت‌سازی: آمار می‌گوید تعداد واژگانی که در طول این سال‌ها فردوسی‌پور به ادبیات فارسی اضافه کرده است از پیشنهادهای فرهنگستان ادب پارسی بیشتر بوده مانند بازیکن گل‌نزن، کاپیتان همیشه معترض، ...

9-      نام‌گذاری: از ابتدا روی تمامی فوتبالی‌ها نام بگذارید: اف سی استیل بالیوود، آقای امیرکبیر، آقای خاص، اون آقاهه...

10-  مونولوگ نویسی: در این سبک باید قادر باشید به شیوه مسعود کیمیائی مونولوگ بنویسید؛ مثلا بگوئید: خداحافظ جام‌جهانی! خداحافظ برانکو!  یا بگوئید :چه پایان تراژیکی داشت این بازی یا بگوئید: کریمی همه رو فریب می‌ده، حالا خودشم فریب می‌ده و توپ رو جا می‌ذاره یا پیروز قربانی با این گل تیم پیروزی رو قربانی می‌کنه تا استقلال پیروز این میدان باشه، عبداله قوسی ضربه کرنر رو میزنه؛ ضربه کرنر رو اتفاقا قوسی هم میزنه


فید صراحی


گشت ارشاد


عکس‌ها همیشه شاهدان ابدی تاریخ بوده‌اند. اما در ورای صامت بودن‌شان و در پشت تمام صحنه‌پردازی‌ها و سندسازی‌های تاریخی عکس‌های خبری، این چشم سوژه‌هاست که زبان می‌گشایند و حقیقت را عیان می‌سازد. عکس فوق مربوط به مدرسه دخترانه عصمتیه شیراز است. تاریخ عکس مربوط می‌شود به سال 1314 ه.ش. همان سالی که رضاخان قلدر به تاسی از آتاتورک، پوشش زنان ایرانی را چون دملی دانست که باید با نیشتر آن را از بین برد. این عکس شاید برای عرض ارادت بر شاه دیکتاتور آن زمان گرفته شده است. ولی در ورای آن، این چشمان دختران معصوم است که حقیقت را نمایان می‌کند و از غمی سخن می‌گوید که در تک‌تک چشمان سوژه‌ها موج می‌زند. دختران این عکس با حکم رضاخانی متمدن شده‌اند ولی غم چهره‌شان می‌گوید که آنها را گوئی به مسلخ می‌برند. آنها خوشبخت نیستند. اکنون 76 سال از آن روز گذشته است و تاریخ می‌گوید که رضاشاه و فرزندش با تکیه بر قذاق‌ها و شعبان بی‌مخ‌هایشان نتوانستند زن ایرانی را وادار به سر فرود آوردن در مقابل بینش کجشان کنند و اکنون در سال 1390، حکومت، دختران ایران را از حیوانات وحشی درنده‌تر می‌پندارد و دوباره بر پایه‌ی قدرت بی‌حصرش می‌خواهد پوشینه بر سر دختران و زنان این مملکت کنند.

مرد تانک‌ها


مرد تانک‌ها یا شورشی ناشناس، لقبی است که رسانه‌ها به وانگ ویلین دادند. یک شهروند تنهای پکنی در خیابان صلح ابدی، سد راه کاروان تانک‌هائی شده است که قصد جان انسان‌ها را دارند. کاروان تانک‌ها سعی می‌کند که راه خود را کج کند و از کنار دانشجوی شجاع چینی بگذرد(به حرکت قوسی تانک‌ها دقت کنید). اما، وانگ ویلین چابک‌تر از این آدمکش‌های تنبل و غول‌پیکر است و دوباره در مسیر تانک‌ها قرار می‌گیرد.

عزم و اراده انسان همیشه پیروز است؛ حالا می‌خواهد حریف تانک‌های زشت و بدهیکل باشد یا شکنجه‌ی حیوانی افسار گسیخته در زندان. حالا می‌خواهد نبرد داود و جالوت باشد یا دانشجوی چینی با تانک‌ها. رضا قاسمی در کتاب ازها می‌نویسد: فرقی نمی‌کند که خیابان‌ها را مردم تصرف کنند یا، به خاطر ترس از حضور مردم، پلیس آنجا را اشغال کند. در هر صورت این اراده مردم است که خیابان‌ها را به تصرف خود درمی‌آورد.

فید صراحی



Pinehole



هرسال، تعداد زیادی توریست به ونیز می‌روند که غالبا یک دوربین عکاسی به همراه دارند. از توریست‌های عادی که دوربین‌های کامپکت به همراه دارند تا عکاسان حرفه‌ای که دوربین‌های حرفه‌ای بازتابی با رزلوشن بالا و لنزهای جورواجور همراه دارند که با آن‌ها می‌توان هر عکسی با شارپنس فوق‌العاده ثبت کرد. اما خلاقیت در عکاسی، به هیچ‌کدام از موارد فوق نیازی ندارد. راب گارنر ولی به همراه خود تنها یک دوربین PINHOLE دست‌ساز می‌برد. یک جعبه ساده چوبی با یک سوراخ در جلوی آن و میخی که حکم شاتر را دارد. این دوربین لنز ندارد. سنسورهای دیجیتال هم همین‌طور. نورسنجی توسط چشم عکاس انجام می‌شود و تخمین مدت زمان نوردهی به نگاتیو. نتیجه اما فوق العاده است. تصویری به ثبت می‌رسد که به اعتقاد نگارنده شاید زیباترین عکسی‌ست که تا کنون از ونیز ثبت گردیده است.


فید صراحی


ماشه یا شاتر





عکس ادی آدامز یکی از سه عکسی بود که جنگ ویتنام را به پایان برد. در این تصویر ژنرال لیون، یک ویتکنگی را اعدام خیابانی می‌کند. چشمان مظلوم ویتکنگی  که با دستان بسته مرگ را انتظار می‌کشد و سربازی که به همه پشت کرده و شخصا تصمیم به زندگی یا مرگ یک انسان می‌گیرد؛ جامعه آمریکا را تحت تاثیر قرار داد. در مورد این عکس بسیار نوشته‌اند که چرا آقای آدامز به جای چکاندن شاتر دوربین خود، جلوی چکاندن ماشه تفنگ را نمی‌گیرد. که آدامز در جواب گفته بود بر فرض توانستن، اگر چنین کاری می‌کرده است؛ فقط جلوی کشته شدن یک نفر را گرفته. در صورتی که وی با ثبت تصویر و کشاندن ملت آمریکا به راهپیمائی‌های ضد جنگ، جلوی کشته شدن هزاران نفر را گرفته است. بعدها ژنرال لیون در نامه‌ای برای آدامز نوشت که من با چکاندن ماشه، آن ویتکنگی را کشتم. در حالیکه تو هم با چکاندن شاتر من را کشتی. بدون این‌که بدانی آیا آن ویتکنگی مقصر بود یا خیر!

فید صراحی

شیر غران


 
 پرتره، به عنوان یکی از شاخه‌های عکاسی، پیوند عجیبی با نام یوسف کارش عکاس مشهور ترک دارد. یوسف کارش در طول عمر خود عکس‌های پرتره فراوانی گرفت و در مقابل دوربین او شخصیت‌ها و انسان‌های بزرگی نشستند. اما مشهورترین عکس یوسف کارش، اتفاقا مشهورترین عکس پرتره جهان نیز هست. این عکس که زندگی حرفه‌ای یوسف کارش را دگرگون کرد، داستانی خواندنی دارد؛ درست به اندازه دیدنی بودن خود عکس!

    چرچیل برای مذاکره با مجلس کانادا به اتاوا می‌رود، فرصتی برای "یوسف کارش" پدید می‌آید تا تصویری از این روباه عالم سیاست را بر روی نگاتیو ثبت کند. چرچیل روی صندلی می‌نشیند و سیگار بر لب، لبخند معروفش روی صورت‌اش نقش می‌بندد. کارش هرچه که نگاه می‌کند در می‌یابد که این لبخند هیچ تناسبی با چرچیل ندارد که دستش به خون هزاران نفر آلوده است و دسیسه‌هایش، جهانی را دگرگون ساخته. چرچیل اعتراض می‌کند که اگر تصمیم به چکاندن شاتر ندارد؛ سریعتر اعلام کند. کارش دوباره خود را مشغول دوربین می‌کند. کاسه صبر چرچیل لبریز می‌شود و چهره‌اش از شدت عصبانیت برافروخته می‌شود. کارش در حالیکه از ترس بر خود می‌لرزد، به سراغ چرچیل می‌آید و گستاخانه سیگار را از لب چرچیل بیرون می‌کشد. چرچیل چنان نگاهی به عکاس می‌اندازد که انگار به دشمنش آلمان. همین که دست به کمر از روی صندلی بلند می‌شود و به حالت تهاجم رو به عکاس می‌کند، این دکمه شاتر دوربین یوسف کارش است که چکانده می‌شود و بهترین و معروف‌ترین پرتره تاریخ عکاسی به ثبت می‌رسد.


چرچیل بعد ها به کارش گفت: " تو می توانی حتی یک شیر غران را بی حرکت نگاه داری تا از او عکاسی کنی" و کارش نیز از این رو نام عکس چرچیل را "شیر غران" نهاد