بعید می دانم که جوجه‌های رنگی ماشینی غذای دندان‌گیری برای گربه باشند، جوجه‌هائی که با یک سرما و گرما می‌میرند و صدای زیق‌زیق‌ خوشبختی شان گوش فلک را بر می‌دارد و چنان با شادی و شعف به این سوی و آن سوی میدوند که انگار غمی در دل کوچک‌شان جای ندارد. در این دنیا اگرخواسته باشیم  نمودی برای زندگی پیدا کنیم، پاک تر و زلال‌تر از دویدن‌های مست‌گونه این جوجه‌ها نمی‌توان پیدا کرد. این شارحان زندگی ولی عجیب عمر کوتاهی دارند، اگر سرما و گرما امان‌شان دهد یا کسی از روی بی‌احتیاطی گام روی سرشان ننهد، در یک بزنگاه فراموشی،نصیب گربه‌ای سیاه خواهند شد که نفرین قرن‌ها پشت سرش است. بعید می‌دانم که این جوجه‌ها، گوشتی داشته باشند که لقمه‌ای لذیذ شود برای گربه سیاه، اما گربه‌ها عجیب دوست می‌دارند این زیق زیقوهای دوست داشتنی را،اگر در خلوتی دور از چشم صاحب‌شان به چنگ گربه بیفتند، لابد قیامت خواهد شد برای گربه، ابتدا دنبالش می‌کند و بعد با دستش ضربتی سهمگین بر سرش فرود می‌آورد، آنقدر محکم که سر جوجه بینوا گیج می‌خورد و یادش می‌رود همه‌ی خوشی ها و بازیگوشی‌هایش، ضربه دوم اما فرود نمی‌آید، گربه ظالم اجازه می‌دهد جوجه احساس آرامش کند و خیال کند تمام شده‌است روزگار نگون بختی و آزمایش الهی و اکنون او وارسته است از چنگال گربه سیاه، ابتدا زیق زیق می‌کند و بلند می‌شود، گام دوم را برنداشته ضربه دوم را بر سرش می‌کوبد، جوجه تسلیم می‌شود و خودش را رها می‌کند در ساحت گربه، با همان صدای زیق زیق التماس می‌کند که حالا که من در چنگ توام و امکان فرار برایم میسر نیست، و تو آنقدر قوی‌تری که حتی لحظه‌ای امکان وجود ندارم بی تو، بیا و با ضربتی راحتم کن، شاید که لقمه‌ای چرب شوم برای تو و رها شدم از این ضربات سنگینی که تو بر سرم فرود می‌آوری، بیا بزن که خسته شدم از این زندگی نکبتی که تو می‌خواهی به من ببخشی ! در این لحظات جوجه‌ها خودشان را بر روی زمین می‌اندازند یک پایشان را کج می‌گیرند و گهگاهی هم از سر التماس زیقی می‌کنند، گربه اما دست به جوجه نمی‌زند، انگار اصلن جوجه‌ای در کار نبوده و اصلن ندیده است جوجه‌ی نگون بخت را ، جوری وانمود می‌کنند که اصلن گربه‌ی سیاه و قوی چه نیازی دارد به جوجه نگون بخت و ضعیف، که ناچیز است در مقابل جبروت گربه، که اصلن کسر شان است برای گربه‌ای که از نژاد پلنگ و یوز پلنگ است. بی‌شک جوجه‌ها حافظه‌ی تاریخی ندارند و گرنه هرگز تلاش نمی‌کنند برای فراری دوباره، هرچند سریع، هرچند که با تمام قدرت است، ولی جوجه‌ها با تمام قدرت فرار می‌کنند و دوباره مشتی بر سرشان فرو می‌آید و بی شک تمام جوجه‌ها حافظه ندارند و گرنه اشرف مخلوقات نمی‌شدند برای گربه‌ی سیاه ! که اصلن این دنیا حتی فرصت زندگی نمی‌دهد به جوجه‌هائی چون ما!