ریدم به کلاهی که تو میخوای سرم بذاری
دکارت در قهوهخانه نشسته بود و قهوه تلخاش را مینوشید. گارسون پرسید:
آقای دکارت! چیز دیگری میل دارید؟
دکارت جواب داد: نه! فکر نمیکنم
و ناپدید شد.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت 0 توسط صراحی
|