-{صدای موزیک} پیچ شمرون

درب مترو باز می شود ، جمعیت با تکان های عجیبی وارد واگن می شود . پیرمرد در حالیکه جمعیت به او سکندری می زند با جمعیت به داخل واگن پرتاب می شود . درب مترو بسته می شود .

-{صدای موزیک}ایستگاه بعدی لاله زار

پیرمرد سعی می کند که دستش را به میله برساند که حداقل بتواند تعادلش را حفظ کند، چشمانش به دنبال نگاهی آشنا از این سو به سوی دیگر می لغزد ، روبرویش جوانی روی صندلی نشسته است ، پیرمرد به پنجره مترو خیره می شود . موبایل مرد جوان شروع به لرزیدن می کند ، دکمه سبزرنگ را فشار می دهد .

-سلام

-علیک سلام پسرم ، خوبی باباجان ؟

-خوشگل من چطوره ؟ صبحونتو خوردی جوجو

پیرمرد دوباره به پنجره خیره می شود .