دستان همیشه باز
يااباالفضل که نامت تداعي کننده بخشش است و ايثار و جان بخشيدن به لبان تشنه بسيار !
شکسته ايم در انتظار آفتابي که فقط عطش نبارد و همه طلوع باشد. نشسته ايم با لبهاي زخم بسته و زبان به کام کشيده و جرعه جرعه يادت را مي نوشيم و چشم مي دوزيم به جاده زمان،دست سايبان چشم و دل تپنده از اميد.
مي بينمت که مي آيي،نشسته اي بر اسبي ابلق،با دستاري سبز بر سر و در دست مشکي پرآب. مي آيي تا آب بقا بخشي،تو که خورشيد لقا هستي و ما که خسته ايم،تب زده ايم.ما که بر پاي خواستن ها و نتوانستن ها شکسته ايم،چندان منتظر مي مانيم که اگر قابل باشيم دست تو عطشمان را فرو نشاند تا مگر که پلک هامان باز شود و ترک لبهامان هموار. تا مگر به زمزمه يادت سبز شويم و به زنده ماندنمان اميدوار.
مهربان برادر!ما آب مي خواهيم نه سراب و امروز در روز شهادت تو بار ديگر يادمان مي آيد که چقدر به داشتن تو محتاجیم و آفتاب ناجوامردانه ی کربلا هنوز بر سر شما فرود می آید
پی نوشت :حسین بیشتر از آب ، تشنه ی لبیک بود ، افسوس که به جای افکارش ، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگ ترین دردش را بی آبی نامیدند .
پی نوشت ۲ : در عجبم از مردمانی که زیر تازیانه های ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسین می گریند که آزادانه زیست . (دو پی نوشت از شریعتی )