امروز باران بدون هیچ ملاحظه برای دل های عاشق بارید . آسمان هم باید عاشق باشد که این چنین بی مضایقه می بارد .

هرگز گوش کرده ای که دست های من چه مظلومانه فراق حضور تو را فریاد می کنند؟

گاهی وقتها که به دلم سر می کشم ، فقط توئی و تو!!!

نمی دانم چرا اینقدر برای من بزرگی .

دیشب چشمانم را برایت قربانی کردم ، اما تو حتی در خواب هم به سراغم نیامدی

ای نازنین ترین 

حرف های تنهائی ام ، اگر به گوش تو نرسد ، چقدر بیچاره ام

من در ایستائی تلاش عاشقانه خویش ، دست به زانوان خویش گرفته ام و دست را سایبان چشم کرده ام و چشم دوخته ام به جاده زمان

شاید بی واسطه بیائی

ای ماندگارترین صخره عاشق ، روح من استواری ترا می ستاید

بیا و من را از خویش بازستان که تنها حضور تو مرا معنا می کند

بعد از تحریر:

تو را به جای همه كساني که نمی‌شناختم دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گستره‌ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود،
برای نخستین گل،
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را به جای همه كساني که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم


تو را برای دوست داشتن دوست می‌دارم