امروز اگر سرخ بیفتیم به خاک ...
بهتر که در میخانه ها پیوسته باشیم
تا زسلمانی ز ریشش بسته باشیم
عالیجنابان زور این بازو هنر نیست
یک مَن محاسن تا سر زانو هنر نیست
باید که چشم سوئ زن را بسته باشیم
تا دکمه های پیرهن را بسته باشیم
لازم نکرد از آسمان باران بریزید
باید به مسجد هایتان ایمان بریزید
این دین جعلی را بیا گردن بگیریید
با قلقل ِیک آیه هفت تا زن بگیرید
ای حاجیان منقل و سیخ و می و بنگ
لبیک لا باریکی دور کمر تنگ
ما قبله را ، ما کعبه را ، ما گم نکردیم
اصلا طواف بیوه مردم نکردیم
این صیغه ای های جوان مال شماها
اسلام سیخ و استکان مال شماها
این شاعر شوریده سر مذهب نخوانده است
الله وکیلی یک نماز شب نخوانده است
اما خدا را سفره نانش نکرده است
خون کسی را در گریبانش نکرده است
تنها گناهش شعرهای عاشقانه است
لپ غزل هایش توئی ،باقی بهانه است
ارباب سر در لاک های منقل و سیخ
یا من شهادت می دهم یا برگ تاریخ